شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۳۹ ق.ظ
نقد و معرفی رمان کلیدر
مارال ، نو دختری از عشایر کردِ ساکن خراسان به شهر میآید تا پدرش عبدوس و نامزدش دلاور را که به جرم شرکت در قتل زندانی هستند، ملاقات کند.
مارال در طول یک سالی که پدر و نامزدش به حبس بودند ،زندگانی سختی را از سر گذرانده. خشکسالی دام هایشان را به کام نابودی کشانده و مادر مارال را به بستر بیماری .
مادر در بستر بیماری اسیر چنگال مرگ شده و مارال اکنون یکه مانده است.به همین علت تصمیم به کوچ به سوی عمهاش بلقیس، همسر کلمیشی به کلاته سوزنده دارد. خانوار کلمیشی مثل بیشتر ایلیاتیهای آن سامان بین منطقه کلیدر و قلعهها و کلاتههای پراکنده آن نواحی در فصل های گوناگون، در رفت و آمدند.
۹۴/۰۵/۱۷